گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّ لام بر زبیر و طلحه وقتی قصد خروج بر آن حضرت نمودند و اینکه آنان بدون توبه از شکستن بیعت از دنیا
رفتند
اشاره






احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام بر زبیر و طلحه وقتی قصد خروج بر آن حضرت نمودند و اینکه آنان بدون توبه از شکستن بیعت
67 - از ابن عبّاس رضی اللَّه عنه نقل شده که گفت: من نزد حضرت أمیر علیه السّلام نشسته بودم که طلحه و زبیر ( از دنیا رفتند ( 1
وارد شده و اجازه خواستند که براي انجام حجّ عمره خارج شوند و آن حضرت به آن دو اذن نفرموده و گفت: شما تازه حجّ عمره
را بجا آوردهاید، و وقتی در تقاضاي خود اصرار ورزیدند به آن دو اجازه فرمود. وقتی آن دو خارج شدند روي به من کرده و
فرمود: بخدا سوگند که آن دو قصد حجّ عمره ندارند و قصدشان تنها خیانت به من است، عرض کردم: پس به آن دو اجازه
نفرمایید، آن حضرت نیز آن دو را پیش خود فراخوانده و فرمود: بخدا سوگند که شما از این حجّ تنها قصد شکستن بیعت با من و
صفحه 108 از 184
تفرقه میان امّت را دارید، پس آن دو سوگند یاد کردند که منظوري جز عمره ندارند. حضرت أمیر علیه السّلام نیز اجازه فرمود
سپس روي به من نموده و فرمود: بخدا سوگند که آن دو قصد عمره را ندارند، عرض کردم: پس چرا اجازه دادید؟ فرمود: براي
اینکه نزد من به خدا سوگند یاد کردند. ابن عبّاس گفت: باري طلحه و زبیر از مدینه حرکت کرده و داخل مکّه شده و بر عائشه
(1) وارد شدند، و آنقدر با عایشه مذاکره کردند که در نهایت او را با خود به سوي بصره خارج ساختند. ص: 342
-68 از أمیر المؤمنین علیه السّلام نقل است آنگاه که طلحه و زبیر بیعت او را شکستند و به سوي مکّه رهسپار شدند تا عایشه را بر
آن حضرت بشورانند، پس از حمد و ثناي الهی فرمود: امّا بعد، همانا خداوند محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را به سوي همه مردم
برانگیخت و او را براي همه جهانیان رحمت قرار داد، پس آن حضرت بدان چه مأمور شده بود بیان فرمود، و پیام پروردگارش را
رسانید، و خداوند به وسیله او اوضاع گسیخته را منظّم ساخته و [آن مردم] پراکنده را گرد آورد، و به وسیله او راهها را امنیّت
بخشید، و خونها را حفظ کرد، و به سبب او میان کینهتوزان و دشمنان و آتشهاي افروخته از حقد و کینه و عداوتهاي پابرجاي در
دلها طرح دوستی و الفت افکند، سپس جانش را گرفت در حالی که [کردارش] پسندیده [او] بود و در باره سرانجام آنچه رساندن
[احکام] به آن میانجامید کوتاهی نفرموده بود، و آنچه کوتاهی در رساندن آن به خاطر میانهروي بود پیرامون آن نگشته و آن را
نرساند، و پس از آن حضرت شد آنچه شد از ستیزه و کشمکش در باره زمامداري و فرمانروائی، و أبو بکر زمامدار شد، و پس از او
عمر، و سپس عثمان و چون سرانجام کار عثمان بدان جا که میدانید انجامید نزد من آمده و گفتید: با ما بیعت کن، من گفتم: بیعت
نمیکنم، گفتید: چرا [باید بکنی] من گفتم: نه، و دستم را بستم، شما آن را باز کردید، من باز کشیدم شما به سوي خود کشیدید، و
همچون شتران تشنهاي که به گودالهاي آب رسند [براي بیعت کردن] بر سر من ریختید که من گفتم مرا خواهید کشت الاحتجاج،
ج 1، ص: 343 و از آن ازدحام خودتان نیز به هلاکت رسید، من نیز ناچارا دست خود باز کردم و شما از روي اختیار [و در نهایت
آزادي] با من بیعت کردید، و در پیشاپیش شما طلحه و زبیر آزادانه بدون هیچ ناچاري با من بیعت کردند، سپس چیزي درنگ
نکردند که از من اجازه [رفتن به مکّه و بجا آوردن] عمره خواستند. و خدا میداند که اینان تنها قصدشان پیمانشکنی بود، پس
دوباره پیمان خود را در اطاعت نمودن و فرمانبرداري از خود تازه کردم و [از ایشان پیمان گرفتم که فتنهاي را برپا نکنند و] براي
امّت موجبات نابودي و بلا پدید نیارند، و آن دو با من [این چنین] پیمانی بستند، و سپس با من وفا نکردند و بیعت مرا شکسته پیمان
خود را بهم زدند، شگفتا از اینان که در برابر أبو بکر و عمر رام شدند ولی با من به مخالفت برخاستند، در صورتی که من کمتر از
.!« بار خدایا بخاطر این کارشان بر آنان غضب فرما و مرا بر آن دو پیروز گردان » : آن دو مرد نیستم و اگر بخواهم بگویم میگویم
[خطبهاي از آن حضرت در ذم طلحه و زبیر]
69 - و آن حضرت علیه السّلام در بین سخنان دیگري فرمود: و این طلحه و زبیر نه ( [خطبهاي از آن حضرت در ذم طلحه و زبیر] ( 1
از خاندان نبوّت و پیغمبري هستند و نه از فرزندان رسول خدا، و چون دیدند پس از سالها خداوند حقّ ما (خلافت و زمامداري) را
به ما بازگرداند یک سال تمام بلکه یکماه تمام درنگ نکردند تا اینکه مانند روش گذشتگان خود از جاي جستند که حقّ مرا ببرند،
و گروه مسلمانان را از دور من پراکنده و پخش کنند [این گفتار را فرمود] سپس بر آن دو نفرین کرد. ص: 344
[سخنان حضرت امیر- علیه السلام- در کارزار جمل]
70 - و از سلیم بن قیس نقل شده که گفت: هنگام رویارویی حضرت أمیر ( [سخنان حضرت امیر- علیه السلام- در کارزار جمل] ( 1
علیه السّلام با اهل بصره در کارزار جمل، با صدایی بلند زبیر را فراخوانده و فرمود: اي أبا عبد اللَّه نزد من بیرون آي، زبیر همراه
صفحه 109 از 184
طلحه نزد آن حضرت آمدند، پس روي به آنان نموده و فرمود: بخدا سوگند شما دو نفر و صاحبان علم از آل محمّد و نیز عائشه
همه و همه نیک میدانید که تمامی أصحاب جمل در لسان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله لعن شدهاند، و هر که نسبت افترا به
پیامبر بندد از رحمت حقّ محروم بماند. آن دو گفتند: چگونه چون مائی که از أصحاب بدر و اهل بهشتیم ملعون هستیم؟ حضرت
فرمود: اگر من تصدیق میکردم که شما اهل بهشتید هرگز تن به جنگ با شما نمیدادم، زبیر گفت: مگر حدیث سعید بن عمرو بن
حضرت فرمود: ؟« ده نفر از افراد قریش اهل بهشتند » : نفیل را نشنیدهاي که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله نقل نموده که فرمود
این حدیث را از عثمان شنیدم که در ایّام خلافت خود نقل میکرد، زبیر به او گفت: آیا گمان میکنی بر پیامبر دروغ بسته است؟
حضرت فرمود: من هیچ نمیگویم تا تک تک آن افراد بهشتی را نام ببري، زبیر گفت: أبو بکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، عبد
الرّحمن بن- عوف، سعد بن ابی وقّاص، أبو عبیدة بن جرّاح و سعید بن عمرو بن نفیل. ص: 345 حضرت فرمود: نه
نفر را نام بردي، دهمی کیست؟ زبیر گفت: دهمی شما هستید. حضرت بدو فرمود: تو خود با این حدیث اعتراف نمودي که من اهل
بهشتم، ولی من به آنچه نسبت به خود و یارانت قائلی منکرم و با بهشتی بودن شما مخالفم. زبیر گفت: آیا فکر میکنی که سعید بر
پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله دروغ بسته است؟ حضرت فرمود: من تنها فکر نمیکنم بلکه بخدا سوگند به این مطلب یقین دارم. و
افزود: بخدا سوگند که برخی از این ده نفر را که نام بردي جایگاهشان به روز قیامت در تابوتی قرار گرفته و آن در گوشهاي از
چاهی عمیق در پائینترین درجات دوزخ میباشد، و در سر آن چاه سنگی است که چون بخواهند زبانه آتش دوزخ شعلهور گردد
آن سنگ را کنار میکشند، و از شدّت حرارت آن چاه آتشهاي جهنّم شعلهور گردد!. من این حدیث را از خود پیامبر صلّی اللَّه
علیه و آله شنیدم، و اگر دروغ گویم خداوند مرا به شما غالب و مظفّر نگرداند و خون مرا به دست شما بریزد، و اگر راست
میگویم خداوند مرا ظفر و نصرت داده و هر چه زودتر ارواح شما و أصحاب و یارانتان را به آتش نزدیک کند!. زبیر با شنیدن این
71 - نصر بن مزاحم نقل میکند که چون در کارزار جمل جنگ آغاز شده ( سخنان با دیدهاي گریان به سوي یارانش بازگشت. ( 1
و طلحه کشته شد، ص: 346 أمیر المؤمنین علیه السّلام به استر شهباي (سفید مخلوط به سیاه) رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله سوار شده و در میان دو صف ایستاده و زبیر را فراخواند. زبیر که سوار اسب بود به سوي آن حضرت آمده و تا حدّي
نزدیک شد که گردنهاي دو مرکب بهم رسید، أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اي زبیر تو را بخدا قسم میدهم مگر تو خود
نشنیدي که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرموده که: تو با علیّ جنگ خواهی کرد در حالی که نسبت به او ظالم و ستمکاري؟
گفت: آري، همین طور است. فرمود: پس چرا در این معرکه حاضر شدي؟ گفت: براي اصلاح میان مردم، سپس زبیر از نزد آن
حضرت بازگشته و این ابیات را میسرود: ترك کردن اموري که عواقب سوء و نتایج ناهنجاري دارد، از جهت دنیا و آخرت
ممدوح و پسندیده است، در این ساعات علیّ حدیثی را بیاد من آورد که من از خاطر برده بودم، امید که خدا عمر پدرت را به خیر
دارد، پس گفتم اي أبو الحسن همین کلام در ملامت و سرزنش کافی است و کمی از آنچه امروز گفتی مرا بسنده باشد، من در
امروز ملامت و عار را بر آتش سخت سوزان ترجیح داده و اختیار میکنم، کجا میتواند موجودي که از خاك است در برابر آتش
مقاومت کند، و از فوت طلحه؛ یگانه یار و یاور خود نهایت تأسّف و تأثّر را دارم، که در غبار بزمین افتاده، همان جا که جایگاه
میهمان و هر مسکینی است، ص: 347 و من در زمان حیات او را در سختیها یاري نموده و او نیز مرا یاري میکرد، و
هر که از من دفاع میکرد در حمایت او بود، تا اینکه گرفتار کاري بس دشوار شدیم، که سینهاش تنگ شد، که امروز آنچه او را به
رنج انداخت موجب زحمت ما شد. ( 1) زبیر پس از آن نزد عایشه رفته و گفت: اي مادر! بخدا سوگند من در این کار هیچ آگاهی
نداشتم و فاقد بصیرت بودم به همین جهت قصد بازگشت از این معرکه را دارم!. عایشه گفت: اي أبو عبد اللَّه، آیا از شمشیرهاي
پسر ابی طالب میگریزي؟ زبیر گفت: به خدا سوگند که شمشیرهاي او بلند و تیز و بیمانند است که در دست جوانان دلاور است!
سپس از معرکه جنگ خارج شده و راهی مدینه شد تا به وادي السّباع رسید که در آنجا احنف بن قیس از قبیله بنی تمیم کنار
صفحه 110 از 184
کشیده و در آنجا زندگی میکرد، احنف از بازگشت زبیر باخبر شده و گفت: با این مردي که دو لشکر انبوه را بجان هم انداخته و
خود پس از این همه کشتار و خونریزي بسوي وطن و خانه خویش بر میگردد چه کنم؟!. ابن جرموز با شنیدن این کلام با دو تن از
یارانش برخاسته و سمت زبیري رفت که مردي کلبی با غلامش به او ملحق شده بودند، چون ابن جرموز نزدیک زبیر شد آن دو
(1) پس از آگاهی از قصد سوء ابن جرموز و یارانش به سرعت از زبیر سبقت گرفته و او را تنها گذاشتند. ص: 348
زبیر به آن دو گفت: شما را چه شده؟! آنان سه نفرند ما نیز سه نفر!. پس چون ابن جرموز به زبیر نزدیک شد بدو گفت: چه
میخواهی؟ از من دور باش! ابن جرموز گفت: اي أبو عبد اللَّه من نزد شما آمدهام تا چند مسأله در امور مردم از تو بپرسم، گفت:
مردم به هنگام آمدن من به همدیگر حمله کرده و براي ریختن خونهاي خود به یک دیگر شتاب مینمودند، ابن جرموز گفت:
میخواهم مطالبی را از شما بپرسم، گفت: بپرس. ابن جرموز گفت: میخواهم بدانم چرا با عثمان مخالفت کرده و او را تنها
گذاشتی؟ و چرا با علیّ بیعت کردي؟ و چرا بیعت او را شکستی؟ و چرا عایشه را از خانه خود بیرون کشیدي؟ و چرا در پشت سر
پسر خود به نماز جماعت ایستاده و به او اقتدا نمودي؟ و براي چه این معرکه جنگ را برپا کردي؟ و چرا میخواهی پشت به آن
معرکه نموده و به خانواده خود ملحق گردي؟ زبیر گفت: مخالفت من با عثمان خطائی بود که از من سر زد و سپس توبه کردم، و
امّا بیعت من با علیّ بن ابی طالب، چارهاي نداشتم چرا که همه انصار و مهاجرین با او بیعت کردند، ص: 349 و امّا
اینکه چرا بیعت علیّ بن ابی طالب را شکستم، چون بیعت من از قلب نبود و تنها با دست خود او را بیعت کرده بودم، و امّا خارج
نمودن عایشه امّ المؤمنین: ما نقشهاي کشیدیم ولی خداوند چیز دیگري را اراده فرمود، و امّا نماز خواندن من پشت سر پسرم: بخاطر
مقدّم داشتن او توسّط خالهاش امّ المؤمنین بود. ابن جرموز پس از شنیدن این سخنان از او دور شده و با خود گفت: خدا مرا بکشد
72 - و روایت است که پس از کشته شدن زبیر، وقتی سر و شمشیر او را به خدمت حضرت أمیر علیه ( اگر تو را به قتل نرسانم!. ( 1
السّلام آوردند، آن حضرت با دیدن شمشیر زبیر آن را بلند کرده و فرمود: بخدا سوگند که این شمشیر مدّتهاي مدید رنج و مصیبت
را از رخسار مبارك رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله زدود، ولی جاي تأسّف است که سوء قضاء در آخر کار او را به هلاکت و
73 - و نیز نقل است که چون حضرت علیّ أمیر المؤمنین علیه السّلام بر جنازه طلحه در میان کشتگان عبور ( بدبختی انداخت!!. ( 2
کرد فرمود: او را بلند کرده و بنشانید، پس خطاب به او فرمود: هر چند که تو داراي سابقه بودي، ولی متأسّفانه شیطان در دماغ تو
74 - و نیز نقل شده است که آن حضرت بر طلحه عبور کرده (1) داخل شده و تو را روانه آتش ساخت!!. ص: 350
و فرمود: این همان کسی است که بیعت مرا شکست، و فتنه و فساد را میان ملّت برانگیخت، و علیه من امّت را شورانید، و مردم را به
کشتن من و اهل بیت من خواند!. سپس فرمود تا او را نشانده و گفت: اي طلحۀ بن عبید اللَّه من آنچه را که خداوند وعدهام فرموده
بود دریافتم، آیا تو نیز وعدههاي خدایت را درست و راست یافتی؟! سپس دستور داد تا او را بخوابانند، و از او دور شد، یکی از
یاران آن حضرت عرض کرد: اي أمیر المؤمنین چگونه با جسد طلحه سخن گفتی؟ فرمود: بخدا سوگند که سخن مرا شنید همان
طور که کشتگان کافر اهل بدر چون بچاه ریخته شدند سخن رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را در آن روز شنیدند!!. و آن حضرت
همین عمل را با کعب بن سور قاضی که در میان کشتگان بود تکرار کرده و فرمود: این همان کسی است که قرآن را از گردن خود
آویخته بر ما شورش نمود، و به خیال خود از مادر مؤمنین حمایت و طرفداري نموده و مردم را به قرآن فرا میخواند حال اینکه خود
این آدم از خدا مسألت نمود که مرا بکشد و خدا او را ، «1» به حقایق آن جاهل و غافل بود، ثمّ استفتح وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ
75 - و روایت است که طلحه در اثر تیراندازي خود مروان بن حکم کشته شد. و نیز نقل است (1) کشت!. ص: 351
که مروان بن حکم به هر دو سپاه تیراندازي کرده و میگفت: به هر کدام که بخورد فتح است، و این ریشه در قلّت دین و تهمت او
نامند که آن نام فرزند ابلیس است، و در « عسکر » بر جمیع افراد مسلمین دارد. و برخی وجه نام جملی که عائشه بر آن سوار بود را
آن کارزار عجائب بسیاري از آن دیده شد، از جمله اینکه هر گاه یکی از پاهاي او قطع میشد آن شتر بر پاي دیگر میایستاد تا
صفحه 111 از 184
اینکه حضرت أمیر فریاد زد که: آن جمل را بکشید که آن خود شیطان است، و محمّد بن ابی بکر و عمّار مأمور شده و آن را پس
76 - واقديّ نقل کرده که: عمّار پس از پایان جنگ بر عائشه وارد شده و گفت: شمشیر ( از قطع أعضاء و خونریزي زیاد کشتند. ( 2
زدن فرزندان خود را در راه حقّ چگونه دیدي؟ عائشه گفت: آیا به این بصیرت پس از پیروزي و غالب شدن رسیدي؟ عمّار گفت:
عقب میراندید هر آینه از « هجر » بینش و بصیرت من بالاتر از اینها است، بخدا اگر شما پیروز شده و ما را تا نخلستانهاي شهر یمن
روي یقین خود را بر حقّ و شما را بر باطل میدانستیم! عائشه گفت: این خیالی است که تو میکنی! اي عمّار از خدا بترس،
77 - و از حضرت باقر علیه ( ص: 352 مگر دین خود را بخاطر خشنودي علیّ بن ابی طالب از دست دادهاي؟! ( 1
السّلام روایت است که فرمود: چون در روز جمل هودج عائشه را تیر باران کردند، أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: بخدا سوگند
هیچ راهی جز اینکه پس از طلاق او را از منصب امّ المؤمنینی خلع کنم ندارم، سپس روي به جماعت نموده و فرمود: هر کدامتان را
اي علیّ طلاق زنان من (خلع از منصب امّ المؤمنینی) پس از من بدست تو » : به خدا قسم میدهم که اگر این سخن پیامبر که فرمود
را شنیده است برخاسته و گواهی دهد، در این هنگام سیزده مرد که دوتاي آنان از أصحاب بدر بودند بر صحّت این حدیث « است
شهادت دادند. پس با دیدن این صحنه عائشه گریه کرد بطوري که صداي گریهاش را همه شنیدند. و در آن روز حضرت أمیر علیه
السّلام فرمود: روزي رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله مرا از ماجرایی باخبر نموده و فرمود: خداوند متعال تو را در روز جمل با پنج
78 - و نقل شده که ابن عبّاس- در مخالفت عائشه از رجوع به مدینه- ( هزار فرشته نشاندار و مخصوص تأیید و یاري میفرماید. ( 2
به حضرت ص: 353 أمیر علیه السّلام عرض کرد: بگذارید که در بصره مانده و اصراري در کوچ کردن او نفرمائید،
79 - و محمّد ( حضرت فرمود: او در شرّ و فساد کوتاهی نخواهد کرد و منظور من تنها این است که او را به خانهاش بازگردانم. ( 1
بن اسحاق روایت کرده است که: وقتی عائشه در بازگشت از بصره به مدینه رسید پیوسته مردم را علیه حضرت أمیر المؤمنین علیه
السّلام میشورانید، و توسّط اسود بن أبی البختريّ نامههایی به معاویه و اهل شام نوشته و ایشان را بر خلاف آن حضرت میخواند.
-80 و روایت شده که عمرو بن عاص به عائشه گفت: آرزو داشتم که تو در جنگ جمل مرده بودي! عائشه گفت: اي بیپدر (2)
براي چه؟! گفت: خب تو بخاطر هدف خود کشته شده و به بهشت میرفتی، و من مرگ تو را بزرگترین رسوائی و سرزنش علیه
علیّ قرار میدادم!. ص: 354
احتجاج امّ سلمه رضی اللَّه عنه همسر گرامی پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بر عائشه در مخالفت با خروج او به جنگ با أمیر المؤمنین علیه السّلام
احتجاج امّ سلمه رضی اللَّه عنه همسر گرامی پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بر عائشه در مخالفت با خروج او به جنگ با أمیر المؤمنین
81 - شعبیّ از عبد الرّحمن بن مسعود عبدي نقل نموده که گفت: من با عبد اللَّه بن زبیر و طلحه و زبیر در مکّه ( علیه السّلام ( 1
بودیم، که عبد اللَّه بن زبیر و مرا که همراهش بودیم مأمور کردند که نزد عائشه رفته و بگوییم: عثمان مظلومانه کشته شده و ما از
عاقبت کار امّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله در هراسیم، پس اگر عائشه بخواهد همراه ما قیام کند، امید که خداوند به برکت حضور
امّ المؤمنین تشتّت مردم را به اجتماع تبدیل فرموده و اختلاف مسلمین را رفع نماید. پس من با عبد اللَّه بن زبیر راهی منزل عائشه
شدیم، عبد اللَّه بن زبیر به جهت محرمیّت او با عائشه داخل اطاق مخصوص او شده و من در بیرون نشستم. او نیز همه آنچه باید
میگفت ابلاغ نمود. عائشه در پاسخ گفت: سبحان اللَّه! من امر به خروج نشدهام، و از همسران پیامبر تنها امّ سلمه اینجا است، به او
بگویید اگر آمد من هم میآیم. پس عبد اللَّه نزد آن دو بازگشته و گفته عائشه را به سمع ایشان رسانید، طلحه و زبیر گفتند: نزد
عائشه بازگشته و به او بگو اگر خود شما با او مذاکره نمائید، بهتر و مؤثّرتر است. ص: 355 پس عائشه از خانهاش
بیرون آمده نزد امّ سلمه رسید، با دیدن او امّ سلمه گفت: خوش آمدي، سوگند بخدا که تو چنین محبّت و لطفی نسبت به من
نداشتی، بگو بدانم که چه شده؟ گفت: طلحه و زبیر به من خبر رساندهاند که أمیر المؤمنین عثمان مظلومانه کشته شده. ( 1) با
صفحه 112 از 184
شنیدن این مطلب امّ سلمه به فریاد آمده و نالهکنان گفت: اي عائشه تو تا دیروز او را کافر میدانستی، و امروز میگویی أمیر
المؤمنین مظلومانه کشته شده؟! عائشه گفت: آیا با ما خروج میکنی، امید که خدا بواسطه ما کار امّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را
اصلاح فرماید. امّ سلمه گفت: اي عائشه خارج شوم؟! با اینکه تو نیز آنچه ما از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در باب خروج
شنیدهایم را شنیدهاي!. تو را قسم به خدایی که از صدق و کذب سخنان تو باخبر است آیا آن روز را بخاطر داري که روز و نوبت
تو با پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بود و من در خانه حریرهاي ساخته و نزد آن حضرت آوردم و او این مطالب را به تو میفرمود که:
بخدا دیري نپاید که سگهاي عراق- نزدیک آبی بنام حوأب- بر یکی از زنان من در حالی که میان گروهی از ستمکاران است »
و با شنیدن این گفتار ظرف حریره از دستم افتاد و آن حضرت سر خود به سوي من بلند ساخته و فرمود: تو را چه «! پارس میکنند
شده ص: 356 اي امّ سلمه؟ عرض کردم: اي رسول خدا با شنیدن این فرمایش انتظاري غیر از آن داشتید؛ چه
تضمینی است که من آن زن نباشم؟ و تو اي عائشه خندیدي، و آن حضرت روي به تو کرده و فرمود: اي عایشه براي چه خندیدي
و من گمان دارم که آن زن تو باشی؟! ( 1) و باز تو را به خدا قسم میدهم آیا بیاد داري هنگامی را که در محضر رسول خدا صلّی
اللَّه علیه و آله از مکانی به مکان دیگر در حرکت بودیم، و آن حضرت در میان من و علیّ بن- ابی طالب در حرکت بوده و با ما
سخن میفرمود، و تو شتر خود را پیش رانده و در میان آن حضرت و علیّ بن ابی طالب حائل شدي، و در آن وقت پیامبر تازیانه در
دستش را بلند کرده و به شتر تو زده و فرمود: سوگند به خدا که روز سخت و گرفتاري او از جانب تو یک مرتبه نیست، و این را
بدان که به علیّ جز منافق و دروغگو بغض و کینه نمیورزد. و باز تو را به خدا قسم میدهم، آیا به یاد داري آن روزي را که پیامبر
در بستر بیماري بود، پدرت همراه عمر بن خطّاب به قصد عیادت آن حضرت اجازه گرفته و وارد شدند، و علیّ بن ابی طالب در
پشت اطاق مشغول وصله کردن لباس و دوختن کفش رسول گرامی صلّی اللَّه علیه و آله بود، آن دو گفتند: اي رسول خدا، حال و
سلامتی شما چطور است؟ ص: 357 فرمود: پیوسته سپاسگزار بوده و خدا را حمد و ستایش میکنم. گفتند: آیا
مرگ براي شما حتمی است؟ فرمود: آري، چارهاي براي مرگ بشر نیست. گفتند: آیا کسی را براي بعد از خود خلیفه معیّن
فرمودي؟ فرمود: خلیفه من جز همان که کفش مرا پینه میکند در میان شما نیست. پس أبو بکر و عمر از حجره آن حضرت بیرون
رفته و در آن حال متوجّه علیّ ابن ابی طالب شدند که در پشت حجره نشسته و سرگرم دوختن کفش پیامبر بود؟. سپس امّ سلمه
گفت: اي عائشه، آیا من پس از شنیدن این سخنان باز هم بر علیّ خواهم شورید؟! و سخنان آن پیامبر عظیم الشّأن را فراموش کنم؟.
پس عائشه به منزل خود بازگشته و گفت: اي پسر زبیر، به آن دو (طلحه و زبیر) بگو من پس از شنیدن سخنان امّ سلمه دیگر از شهر
خارج نخواهم شد، ابن زبیر نیز بازگشته و سخن او را به آن دو رساند. راوي گوید: در همان روز هنوز نیمه شب نگذشته بود که
82 - از حضرت أبو عبد اللَّه الصّادق علیه السّلام ( صداي شتر عایشه را شنیدم، و او با طلحه و زبیر به سوي بصره حرکت کردند. ( 1
نقل است که فرمود: هنگام خروج عائشه از مکّه امّ سلمه بر او وارد شده و پس از حمد و ثناي الهی و صلوات بر پیامبر صلّی اللَّه
علیه و آله گفت: ص: 358 اي عائشه تو واسطه در میان امّت و رسول خدا هستی، و تو از افراد حرم و خانواده
پیغمبري، و قرآن دامن تو را جمع نموده و نشاید که تو دامن خود را فراخ بگیري، و تو را باید که مویها و گیسوان سر خود را
پراکنده و منتشر نکنی، و آواز خود را در میان مردان غریبه ظاهر و بلند ننمائی، و باید متوجّه باشی که خداوند متعال به حرکات و
اعمال ما مطّلع میباشد، و هر گاه این عمل پسندیده و به صلاح تو بود: البتّه رسول اکرم تو را به آن توصیه میفرمود، در صورتی
که آن حضرت از خروج و بیرون رفتن تو نهی فرموده است. و این را بدان که انحراف و سستی پایههاي دین هرگز با خروج زنها
درست و استوار نگردد، و پراکندگی و اختلال امور اجتماعی با مجاهده زنها اصلاح نپذیرد، و نیکویی زنان در این است که
دیدگان خود را فرو بسته، و دامنهاي خود را جمع نموده، و پیوسته مراقب جوانب و اطراف خود باشند. اي عائشه چه جوابی براي
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله خواهی داشت اگر وي را در میان این راه ملاقات کنی، در حالی که سوار بر اشتر خود شده و از
صفحه 113 از 184
منزلی به منزل دیگر حرکت کرده، و بیابانهاي وسیع و کوههاي بلند را بر اساس هوي و هوس و براي غیر خدا در مینوردي؟ اي
عائشه، چطور با آن حضرت روبروي خواهی شد در حالتی که پیمان او را شکسته؛ حجاب حرمت او را هتک کرده باشی؟ و بخدا
سوگند میخورم که اگر من چنین راهی را رفته بودم، و سپس مرا به بهشت دعوت میکردند، هرگز به جهت خجالت و شرمساري
از آن حضرت داخل نشده و پس از هتک حرمت و رفع حجاب ص: 359 آن پیامبر گرامی حاضر نمیشدم که وي
را ملاقات نمایم!. پس اي عائشه از خدا بترس و از پناه خدا بیرون مباش، و از فضاي پرده رسول خدا سر بیرون میار، ( 1) اي عایشه،
بهترین عبادت براي تو چیزي است که از آن جهت کوتاهی کردي، و همان کار که از جانب خدا و رسول موظّف به آن بودي
همانا بالاترین و خالصترین عمل براي تو بود، و همان روش گذشته که داشتی نیکوترین خدمتی بود که از جانب تو براي دین اسلام
انجام میگرفت، ولی متأسّفانه امروز بر خلاف آن عمل میکنی. و بخدا قسم میخورم چنانچه حدیثی را که خود از رسول خدا
صلّی اللَّه علیه و آله شنیدم برایت نقل کنم مرا چون ماري خالدار و تند میگزي!. عائشه گفت: مواعظت را دریافته و و نصایحت را
پذیرفتم، ولی راه و مسیر من با آنچه تو فکر میکنی مغایر است، و من نه فریب خوردهام و نه راه باطل را میپیمایم، و چه نکته
مناسبی بود که مرا بدان واقف گرداندي، ولی من تنها براي جدایی میان دو گروه متخاصم عازم آنجا میباشم، حال اینکه من در
این حرکت مجبور نبوده و در صورت ترك آن هیچ محذوري براي من نخواهد داشت، و البتّه در صورت عدم توقّف در این قیام
مأجور خواهم شد. از حضرت جعفر بن محمّد امام صادق- علیه ال ّ ص لاة و السّلام- نقل است که فرمود: وقتی عائشه پس از پایان
جنگ جمل از کرده خود نادم و پشیمان گردید امّ سلمه این ابیات را ص: 360 سرود: ( 1) اگر کسی از لغزش و
خطا محفوظ میماند، حتما عائشه در این مقام رتبه أوّل را میداشت، که او همسر رسول خدا و دانا به آیات قرآن و فاضل و حکیم
بود، ولی گاهی عقل انسان مغلوب شده و هوي و هوس بر آدمی مسلّط و غالب میشود، و در این صورت آنکه متأخّر و عقب افتاده
بود مقدّم میشود و آنکه جلوتر بود متأخّر و عقب میماند، خداوند از خطاها و لغزشهاي عایشه بگذرد که انس مرا تبدیل به
وحشت ساخت. عائشه در جواب به او گفت: اي خواهر مرا شماتت میکنی؟ امّ سلمه گفت: نه، ولی این را باید دانست که چون
فتنهاي پیش آمده و برانگیخته شود، دیدگان بینا تیره و تار نماید و چون بر طرف شود دیگر دانا و نادان همه و همه آن را تشخیص
میدهند. ص: 361
احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام پس از ورود به بصره با گروهی از لشکریانش پیرامون تقسیم غنائم
83 - یحیی بن عبد اللَّه بن ( احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام پس از ورود به بصره با گروهی از لشکریانش پیرامون تقسیم غنائم ( 1
حسن از پدرش عبد اللَّه بن حسن و او از حضرت أمیر علیه السّلام نقل نموده که آن حضرت چند روز پس از ورود به بصره
خطبهاي ایراد فرمود و در اثناي آن مردي برخاسته و گفت: اي أمیر المؤمنین، بفرمایید که اهل جماعت و اهل افتراق کیانند؟ و نیز
اهل بدعت و اهل سنّت چه کسانی هستند؟. حضرت فرمود: واي بر تو، حال که پرسیدي با دقّت به جوابش گوش کن که پس از
من نیاز نباشد که دوباره از کسی بپرسی. اهل جماعت من و پیروان من هستند هر چند در تعداد اندك باشند، و این همان حقّی
است که مطابق با امر خدا و پیامبر میباشد. و اهل افتراق؛ مخالفان با من و پیروانم؛ میباشند هر چند تعدادشان بسیار باشد.
1) و اهل سنّت افرادي هستند که دست تمسّک به سنن خدا و پیامبر زدهاند، هر چند تعدادشان کم باشد. ) ص: 362
و اهل بدعت مخالفان اوامر خداوند و قرآن و پیامبر بوده و افرادي خود رأي و هواپرستند هر چند تعدادشان بسیار باشد، و از این
گروه جمعی درگذشتهاند، و تعدادي نیز زندهاند، که نابودي و محو آنان از روي زمین بر عهده خود خداوند است. در اینجا عمّار
برخاسته و عرض کرد: اي أمیر المؤمنین، مردم در باره غنیمت سخنانی میگویند، و فکر میکنند کسانی که با ایشان جنگ کردند
خود آنان و اموال و اولادشان مال ما میشود، و بعنوان غنیمت قابل تصرّف میباشند. در این هنگام مردي بنام عبّاد بن قیس از قبیله
صفحه 114 از 184
بکر بن وائل که زبان گویا و تندي داشت برخاسته و گفت: اي أمیر المؤمنین، بخدا قسم که تو در تقسیم غنائم میان مردم مراعات
عدل و داد و مساوات را نکردي!. حضرت فرمود: واي بر تو، براي چه؟ گفت: براي اینکه تو آنچه در محیط لشکرگاه بود قسمت
1) حضرت فرمود: اي مردم، هر که جراحتی ) نمودي ولی اموال و زنان و بچّههاي مخالفین را واگذاشتی. ص: 363
دارد آن را با روغن مداوا کند. عبّاد گفت: ما مطالبه سهم خود را میکنیم و او به ما حرفهاي نامربوط میزند!!. پس أمیر المؤمنین
علیه السّلام بدو فرمود: اگر گفتهات باطل و دروغ باشد خدا تو را مرگ ندهد تا غلام ثقیف را درك کنی!. پرسیدند: غلام ثقیف
کیست؟ فرمود: مردي که هیچ حرمتی براي خدا باقی نمیگذارد و همه را هتک میکند. پرسیدند: آیا او به مرگ طبیعی میمیرد یا
او را میکشند؟ فرمود: خداوندي که درهم کوبنده ستمکاران است او را به مرگی فاحش نابود میکند، و آن به جهت کثرت
فضولاتی است که از او خارج میشود به سوزشی شدید در مقعد مبتلا میشود. سپس أمیر المؤمنین علیّ- علیه ال ّ ص لاة و السّلام-
فرمود: اي برادر بکري، تو مرد سادهاي هستی، مگر نمیدانی که من کوچکترها را به جرم بزرگان عقاب و مؤاخذه نمیکنم؟! آیا
این اموال پیش از افتراق و ارتداد ملک آنان نبوده؟ و آیا ازدواج ایشان روي جریان صحیح نبوده؟ و مگر فرزندان ایشان بر اساس
قوانین اسلام اولادشان محسوب نمیشدند؟ و این بچّهها روي فطرت اسلام متولد نشدهاند؟ پس چطور ما میتوانیم اموال این بچّهها
را تصرّف کرده و از ایشان بستانیم؟!. و شما فقط میتوانید آنچه که در لشکرگاه است را تصرّف نمایید، و آنچه در خانههاي ایشان
است میراث خود آنان است، بنا بر این هر کدام از آنان را که دشمنی کند وي را به همان گناه مؤاخده نماییم، ص:
364 و هر که از تمرّد باز ایستد گناه دیگري را بر او بازخواست ننمائیم. ( 1) اي برادر بکري، من همچون رسول خدا صلّی اللَّه علیه
و آله در مورد مکّه با ایشان رفتار نمودم، آن حضرت نیز اجناس محیط لشکر را بین مسلمین تقسیم نمود و متعرّض غیر از آن نشد،
و من تنها قدم به قدم از آن حضرت پیروي نمودم. اي برادر بکري، مگر نمیدانی که در جنگ با کفّار حربی آنچه در شهر است
براي مسلمین فاتح حلال است ولی اگر مخالفین از افراد مسلمان باشند آنچه خارج از محیط لشکرگاه است متعلّق به ورثه داشته و
جز آنها کسی در آن اموال حقّی ندارند؟! در اینجا آن حضرت خطاب به چند تن دیگر که زبان به اعتراض گشودند فرمود: آرام
گرفته و آهسته سخن گوئید خدا شما را رحمت کناد! اگر در این سخن تردید داشته و مرا تصدیق نمیکنید و فکر میکنید نظر شما
صحیح است بگوئید تا بدانم عائشه در سهم کدامیک از شما قرار خواهد گرفت؟!!. در اینجا همه مجاب شده و از سر خجلت
گفتند: اي أمیر المؤمنین شما راست گفتید و ما خطا کردیم، و تو عالمی و ما جاهلیم، و از درگاه خداوند طلب مغفرت میکنیم! و
در اینجا عبّاد برخاسته و گفت: اي مردم، .«! حقّ با شما است اي أمیر مؤمنان! خدا تو را به رشاد و سداد برساند » : همه فریاد زدند
بخدا اگر از آن حضرت پیروي نموده ص: 365 و اطاعت امر او کنید شما را به قدر سر موئی از راه و جادّه پیامبرتان
گمراه نخواهد ساخت، و چرا چنین نباشد که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله علم ایّام زندگی و آجال مردم و احکام قضا و داوري
و قوّه تشخیص و تمیز میان حقّ و باطل را به او عطا فرموده است!. همانند هارون نسبت به موسی علیهما السّلام، و اینکه پیامبر بدو
این فضلی است که خداوند وي ،« تو در نزد من همچون هارون در نزد موسی میباشی جز آنکه پس از من پیامبري نباشد » : فرموده
را بدان مخصوص داشته و پیامبر وي را بدان گرامی داشته و او را بر دیگران برتري داده است. ( 1) سپس أمیر المؤمنین علیه السّلام
فرمود: خدا شما را رحمت کند! شما باید به وظائف خود آشنا باشید، و یکی از آن وظائف این است که از گفتار فردي که دانا و
آگاه و خیرخواه است اطاعت نموده و فرد بیاطّلاع را جز اطاعت و تسلیم هیچ وظیفهاي نیست. و اگر حرف مرا گوش کرده و از
آن اطاعت کنید مطمئنّ باشید که من به خواست خداوند شماها را به راه حقیقت رسانده و از مراحل تیره و تار زندگی نجات
خواهم داد، هر چند که در طیّ این راه سختی و ناگواریهاي بسیار ببینم!. و این را بدانید که این سراي چند روزه از خوشی و
شیرینی دور است و لذّتهاي ظاهري آن آلوده به زحمت و گرفتاري و فشار بوده و آنان که فریب ظاهر و زینتهاي دنیا را میخورند
در حقیقت محروم و مغبون شده و در آخر ندامت و پشیمانی سودي به حال ایشان نخواهد داشت. ص: 366 سپس
صفحه 115 از 184
این را بدانید چنان که گروهی از بنی اسرائیل از نوشیدن آب نهري ممنوع شدند، و جز گروه اندکی همگی بر خلاف دستور و نهی
آن پیغمبر رفتار نمودند، شما- خدا رحمتتان کناد!- از آن گروهی هستید که از اوامر و دستورات پیغمبرشان اطاعت نموده و از
تکالیف او سرپیچی نکردند، و امّا عائشه در این جریان راه خطا پوئیده و از رأي زنانه پیروي نمود، ولی او همچون گذشته نزد ما
همان حرمت نخست (امّ المؤمنینی) را دارد و رسیدگی امور تنها بدست خداوند است، هر که را خواهد ببخشد و آن را که بخواهد
84 - از اصبغ بن نباته نقل است که گفت: من در روز جمل نزد أمیر المؤمنین علیه السّلام ایستاده بودم که مردي ( عذاب میکند. ( 1
نزد آن حضرت آمده و گفت: اي امیر مؤمنان این مردم با ما در گفتن تکبیر (اللَّه أکبر) و تهلیل (لا إله إلّا اللَّه) و اقامه نماز همراهند،
پس روي چه اصلی با آنان میجنگیم؟ حضرت فرمود: بنا بر آیهاي که در قرآن است، گفت: اي أمیر مؤمنان ما به تمام آیات قرآن
احاطه نداریم، آن کدام آیه است؟ فرمود: آیهاي که در سوره بقره است، گفت: اي أمیر مؤمنان، تمام آیات سوره بقره را نمیدانیم
آن پیامبران، برخیشان را بر برخی برتري دادیم؛ از ایشان فردي » : منظور شما کدام آیه است؟ ص: 367 فرمود: آیه
بود که خدا با وي سخن گفت، و برخیشان را پایهها بالا برد؛ و عیسی پسر مریم را حجّتها و نشانههاي روشن دادیم و او را به
روح القدس (جبرئیل) نیرومند گردانیدیم، و اگر خدا میخواست آنان که پس از ایشان بودند بعد از آنکه نشانههاي روشن به آنان
رسید با یک دیگر پیکار نمیکردند، و لیکن اختلاف کردند، از آنان فردي بود که ایمان داشت و فردي بود که کافر شد؛ و اگر
پس مراد از اهل ایمان در آیه مائیم و ،« خدا میخواست با هم پیکار نمیکردند و لیکن خدا آنچه خواهد میکند- بقره: 253
کافران دشمنان و مخالفین ما را تشکیل میدهند. پس آن مرد گفت: به خداي کعبه که این مردم کافر شدند. سپس بر آنان یورش
85 - و از مبارك بن فضاله از مردي که نامش را برده نقل است که گفت: پس از ( برده تا به شهادت رسید- رضوان اللَّه علیه-. ( 1
جنگ جمل مردي نزد حضرت أمیر علیه السّلام آمده و گفت: اي أمیر مؤمنان، در این واقعه متوجّه امري شدم که از شدّت ترس
روح از بدنم خارج و جسدم زایل و تباه گشته، و جانم بلب رسیده! که در میان آنان هیچ فرد مشرکی را نمیبینم!. تو را بخدا تو را
بخدا مرا از این حیرت و سرگردانی درآور؟ اگر این ذهنیّت شرّ است که از آن توبه کنم، و اگر خیر و نیک است آن را بپروران، به
من بفرمائید که این واقعه تنها فتنه و آشوبی بود که شما فتنهگران را با شمشیر خود کشتید، یا آن مأموریتی بوده که رسول خدا شما
1) حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: حال که چنین است تو را خبر دهم، ) را بدان مخصوص ساخته است؟. ص: 368
حال که چنین است تو را آگاه کنم، حال که چنین است تو را حدیث گویم، بدان که در روزگار رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
گروهی از مشرکان خدمت آن حضرت رسیده و مسلمان شدند، سپس از أبو بکر خواستند تا از پیامبر بخواهد به ما اجازه دهد تا نزد
قوم خود رفته و پس از گرفتن اموال خود نزد شما باز گردیم، أبو بکر نیز درخواست جمع را به سمع آن حضرت رساند و پیامبر نیز
اجازه فرمود، در اینجا عمر گفت: اي رسول خدا، نکند این گروه از اسلام به کفر گرایند؟ رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: تو
چه میدانی که آنان پس از حضور در میان قوم خود با افراد بیشتري نزد ما بازگشته و آنان نیز مسلمان شوند، سپس ایشان در سال
بعد نیز توسّط أبو بکر از آن حضرت درخواست مرخصی نمودند و پیامبر نیز با آن موافقت فرمود و عمر باز همان حرفها را تکرار
کرد، سپس پیامبر عصبانی شده و فرمود: بخدا سوگند فکر نمیکنم شما دست از این سخنان بیمعنی بردارید تا اینکه خداوند فردي
از قریش را بر شما گسیل دارد که شما را به خداوند متعال بخواند و شما در اختلاف با او همچون گوسفندي وحشی که از گلّه جدا
شده پراکنده شوید. أبو بکر گفت: پدر و مادرم به فدایت اي رسول خدا آیا آن شخص منم؟ فرمود: نه. ص: 369
عمر گفت: آن فرد من هستم؟ فرمود: نه. عمر گفت: اي رسول خدا پس آن فرد کیست؟ پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله نیز اشاره به من-
او همان خاصف النّعل در میان شما، پسر عمویم، و برادرم، و دوستم، » : که مشغول دوخت کفش آن حضرت بودم- نموده و فرمود
بريکننده ذمّهام، همو است که دین مرا ادا و وعدههایم را عملی میسازد، او مبلّغ رسالت من است، و بعد از من معلّم مردم است،
چون آن مرد این سخنان شنید .« همو است که پس از من مبیّن و تأویلکننده آیاتی از قرآن است که هیچ کس از آن باخبر نیست
صفحه 116 از 184
عرض کرد: اي أمیر المؤمنین همین کلام مرا بس است زیرا که هیچ چیزي باقی نگذاشتی. راوي گوید: بعدها آن مرد از طرفداران
86 - از ابن عبّاس نقل است که چون حضرت أمیر علیه السّلام از جنگ جمل فراغت ( سرسخت آن حضرت علیه مخالفین شد. ( 1
یافت چند جهاز شتر بر هم نهاده به صورت منبري در آوردند و آن حضرت علیه السّلام بر بالاي آن رفته و پس از حمد و ثناي
خداوند فرمود: اي اهل بصره، اي گروه منحرف و منقلب، اي دردمندان بیدرمان، اي پیروان چهارپاي، اي لشکر زن، شما به صداي
چهارپایی جمع شدید و چون کشته شد پراکنده گشتید! آب آشامیدنی شما تلخ و ناگوار است و آئین شما نفاق است و افراد حلیم
1) سپس از منبر به پایین آمده و ما بهمراه آن حضرت راه افتادیم، و در ) و بردبارتان ضعیف و سستند!. ص: 370
میان راه به حسن بصريّ که در حال وضو گرفتن بود رسیده و بدو فرمود: اي حسن در وضوي خود دقّت کن و آداب آن را بجاي
آور. او گفت: اي أمیر المؤمنین دیروز افرادي را کشتی که همگی شهادت به توحید و رسالت داده و نمازهاي پنجگانه را اقامه
میکردند و با تمام آداب وضو میگرفتند!. حضرت در پاسخش فرمود: اگر این گونه بوده و تو شاهد آن بودي پس براي چه به
یاري دشمنان ما نشتافتی؟ حسن بصريّ گفت: بخدا که راست فرمودي، و من آن را تصدیق میکنم، ماجرا از این قرار بود که در
روز أوّل جنگ بود که از خانه بیرون آمده غسل کردم و حنوط به بدنم مالیدم و شمشیر را با خود برداشتم، و من هیچ شکّ و
نام محلّی است در بصره) رسیدم آوازي مرا ندا ) « خریبه » تردیدي نداشتم که تخلّف از امّ المؤمنین عائشه کفر است، ولی وقتی به
پس با حالتی ترسان بازگشته ،« اي حسن کجا میروي؟ برگرد، که قاتل و مقتول هر دو (در این کارزار) جهنّمی هستند » : ساخت که
و در خانهام نشستم، پس چون روز دوم رسید هیچ شکّ نکردم که تخلّف از امّ المؤمنین عائشه کفر است، پس همچون روز گذشته
رسیدم ندایی از « خریبه » حنوط به بدن مالیده و سلاح بر کمر بسته و قصد رفتن به کارزار را نمودم، ص: 371 تا به
حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: راست .« اي حسن دوباره کجا میروي، که قاتل و مقتول هر دو اهل آتشند » : پشت سرم گفت
گفتی، آیا هیچ فهمیدي که آن منادي که بود؟ گفت: نه. فرمود: او برادرت ابلیس بود، و راست گفت که قاتل و مقتول از آنان هر
87 - از أبو یحیی ( دو اهل آتشند. حسن بصريّ گفت: اي أمیر المؤمنین اکنون دریافتم که این قوم در هلاکت و گمراهی هستند. ( 1
واسطی نقل است که پس از فتح بصره گروهی نزد حضرت أمیر علیه السّلام شتافته و در میان ایشان حسن بصريّ دیده میشد که
اوراقی در دست گرفته و سخنان أمیر المؤمنین علیه السّلام را ضبط میکرد. أمیر المؤمنین به صداي بلند او را خطاب کرد که چه
میکنی؟ گفت: فرمایشات شما را مینگارم تا پس از شما آنها را حدیث کنم. پس أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: بدانید که در
میان هر جمعیّتی یک نفر سامري میباشد، و این فرد؛ سامريّ این امّت است، بدانید که او نمیگوید به من نزدیک نشوید (لا
ص: 372 . «1» « لا قتال » : مِساسَ) بلکه از جنگ نهی کرده و میگوید
احتجاج آن حضرت با أصحاب خود پیرامون عهد و بیعت ایشان و تحریک مردم براي جنگ با اهل شام
88 - نقل است آنگاه ( احتجاج آن حضرت با أصحاب خود پیرامون عهد و بیعت ایشان و تحریک مردم براي جنگ با اهل شام ( 1
که حضرت أمیر علیه السّلام آماده رفتن به سوي شام براي جنگ با معاویه شد پس از حمد و ثناي پروردگار و درود بر رسول خدا
صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: اي بندگان خدا بترسید از خدا! و پیروي او و پیروي از امام و پیشواي خود کنید زیرا که مردم نیک رفتار
و شایسته به وسیله پیشواي عادل نجات یابند، آگاه باشید که مردم بدکردار به وسیله پیشواي نادرست نابود گردند و معاویه امروز
حقّ مرا که در دست او است به ناحقّ گرفته و بیعت مرا شکسته و در دین خداي عزّ و جلّ سرکشی کرده، و به حقیقت شما اي
مسلمانان میدانید مردم دیروز چه کردند و شما را رغبت و میلی که در باره من داشتید براي کار خود ص: 373 نزد
من آمدید تا اینکه مرا براي بیعت از خانهام بیرون کشیدید، و من از بیعت با شما خودداري کردم تا آنچه در نزد شما است آزمایش
کنم پس سخن را چندین بار از سر گرفتید و من نیز همان را تکرار کردم و شما روي حرصی که بر بیعت من داشتید همچون
صفحه 117 از 184
شترانی که براي نوشیدن آب به سوي حوضچههاي آب هجوم میآورند به جانب من ازدحام کرده و هجوم آوردید و با اصرار هر
چه تمامتر تقاضاي بیعت با من نموده، و همدیگر را فشار میدادید، و ازدحام به حدّي بود که من ترسیدم برخی از شما برخی را
بکشد. ( 1) پس چون چنین دیدم در کار خود و شما اندیشه کرده و با خود گفتم: اگر در کار ایشان اقدام نکنم و حرفشان را نپذیرم
به کسی که جایگیر من باشد دست نخواهند یافت، و کسی را که روي علم و عدالت و حقیقت حکومت کند پیدا نخواهید کرد، و
با خود گفتم: پذیرش حکومت و خلافت بر آنان و اینکه حقّ برتري مرا بشناسند نزد من محبوبتر است از اینکه اینان بر من
فرمانروائی کنند و برتري و حقّ مرا نشناسند، پس دست خود را باز کردم و شما از گروه مسلمانان با من بیعت کردید در صورتی که
در میان شما مهاجر و انصار و پیروان نیکوکار بودند، پس من پیمان بیعت خود را و آنچه در آن واجب بود از شما بر گرفته و آنچه
از عهد و پیمان خداوند و سختترین پیمان و عهد پیمبران الهی بود از شما گرفتم ص: 374 که با من وفاداري کنید
و دستور مرا بشنوید و پیروي کنید و در باره من خیراندیشی نموده در همراهی من با هر ستمکار و دشمنی با هر که از دین بیرون
رود بجنگید، و شما همه اینها را پذیرفتید، پس من پیمان خدا و عهد او و ذمّه خداوند و رسولش را در این باره از شما گرفتم و شما
آن را پذیرفتید و خدا را بر شما گواه گرفتم، و برخی از خودتان را شاهد بعضی دیگر قرار دادم و در تمام مجاري امور طبق کتاب
خدا و سنّت رسول اکرم قدم برداشتم، پس با این همه جاي شگفت است که معاویۀ بن ابی سفیان به دعوي خلافت برخاسته و در
این امر با من منازعه و امامت مرا انکار نموده و میپندارد که از من به خلافت سزاوارتر است، او در این عمل به ساحت خداوند و
رسول او جرأت و جسارت نموده و کوچکترین برهان و دلیلی بر دعوي خود نداشته و در این مقام کمترین حقّی ندارد. زیرا نه
مهاجرین با او در خلافت بیعت کردهاند و نه انصار و نه مسلمانان در برابرش تسلیم شده و کار را به او واگذار نمودهاند. ( 1) اي
جماعت مهاجرین و انصار و کسانی که سخن من را میشنود! آیا شما پیروي مرا بر خود واجب نساختید؟ آیا از روي میل و رغبت با
من بیعت نکردید؟ مگر من بر شما پیمان پذیرش سخن خود را نگرفتم؟ مگر بیعت من با شما در آن روز محکمتر از بیعت با أبو بکر
و عمر نبود؟ پس چرا آنکه با من مخالفت میکند تا وقتی که آن دو فوت نکردند بیعت خود را با آن دو نشکست؛ اکنون بیعت مرا
میشکند و پایداري در بیعت خود نمیکند؟ ص: 375 مگر بر همه مسلمانان فرض نیست که با نهایت حرارت و
صمیمیّت مرا یاري و مساعدت نموده و اوامر مرا امتثال و اطاعت کنند؟ آیا اطاعت من بر همه مسلمین از حاضر و غایب واجب
نیست، پس براي چه معاویۀ بن ابی سفیان و أصحاب او به مخالفت و دشمنی من پرداخته و از بیعت سر باز زدند؟! مگر من از لحاظ
قرابت با پیامبر، و سبقت در ایمان، و دامادي رسول خدا بر گذشتگان برتري نداشتم؟ مگر شما در روز غدیر خمّ سخنان پیامبر صلّی
اللَّه علیه و آله را در باره ولایت و محبّت من استماع نکردید؟ ( 1) پس اي مسلمانان، رعایت تقواي الهی را نموده و به جنگ با
معاویه ظالم عهدشکن و یاران ستمکارش بشتابید! همگی به این آیه که خداوند بر پیامبرش نازل فرموده گوش فرا دهید تا پند
گیرید، زیرا آن به خدا سوگند که بهترین موعظه براي شما میباشد، پس از مواعظ الهی پند گرفته و از معصیت دوري کنید، زیرا
آیا ننگریستی به آن گروه از » : خداوند شما را بجز خودتان [توسّط داستانهاي گذشتگان] شما را اندرز داده؛ به پیغمبرش فرموده
فرزندان اسرائیل پس از موسی که به پیامبر خود گفتند: براي ما پادشاهی برانگیز تا در راه خدا کارزار کنیم؟ گفت: آیا احتمال
میدهید که اگر کارزار بر شما نوشته شود کارزار نکنید؟ گفتند: ما را چیست که در راه خدا کارزار نکنیم و حال آنکه از خانمان
و فرزندانمان بیرون راندهشدهایم؟ و چون کارزار بر آنان نوشته شد جز اندکی ص: 376 پشت کردند، و خداوند به
ستمکاران داناست. و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما برانگیخت. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی
باشد و ما به پادشاهی از وي سزاوارتریم و او را گشایشی از مال ندادهاند. گفت: خدا او را بر شما برگزیده است و در دانش و تن
(1) «246 - فزونی و فراخی داده است، و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد دهد و خدا فراخیبخش و داناست- بقره: 247
اي مردم، براي شما در این آیات عبرت و پندي است تا دریابید که خداوند خلافت و امارت پس از پیامبران را در بازماندگان آنان
صفحه 118 از 184
را بر مردمان تفضیل داده و پیش انداخته و فزونی در دانش و پیکر او داده، پس آیا هیچ مییابید که خداوند « طالوت » نهاده، و اینکه
بنی امیّه را بر بنی هاشم برگزیده و معاویه را بر من در دانش و پیکر فزونی داده باشد؟ پس اي بندگان خدا رعایت تقواي الهی را
نموده و پیش از آنکه به واسطه معصیت شما سخط خود را متوجّهاتان سازد در راه او تلاش و کوشش نمایید، خداوند سبحان
کسانی از فرزندان اسرائیل که کافر شدند، بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعنت شدند، این از آن رو بود که نافرمانی » : فرماید
کردند و از اندازه در میگذشتند. یک دیگر را ص: 377 از کار ناروا و زشتی که میکردند باز نمیداشتند؛ هر آینه
جز این نیست که مؤمنان کسانیاند که به خدا و پیامبر او ایمان آوردهاند و سپس شکّ » « بد است آنچه میکردند- مائده: 78 و 79
اي کسانی که » : و نیز فرموده ،« نکردهاند، و با مالها و جانهاي خویش در راه خدا جهاد کردهاند، ایشانند راستگویان- حجرات: 15
ایمان آوردهاید، آیا شما را بر آن بازرگانی راه نمایم که شما را از عذاب دردناك برهاند؟ به خدا و پیامبر او ایمان آورید، و در راه
خدا با مالها و جانهاي خویش جهاد کنید، این براي شما بهتر است اگر میدانستید. تا گناهانتان را بیامرزد و شما را به بهشتهایی که
از زیر آنها جویها روان است و خانههایی خوش در بهشتهایی پاینده در آرد؛ این است رستگاري و کامیابی بزرگ- صفّ: 10 تا
1) اي بندگان خدا پرهیزکار باشید و همراه پیشوا و امام خود به سوي جهاد بشتابید. و اگر با من جماعتی به عدد اهل بدر ) «12
بودند که به محض امر اطاعت میشدم و به محض حرکت به همراه من حرکت مینمودند حتما از شما بینیاز شده، و هر چه
سریعتر به جنگ و جهاد معاویه میشتافتم. زیرا این جهاد فرض و واجب است. ص: 378
کلامی احتجاج گونه از أمیر المؤمنین علیه السّلام در توبیخ أصحاب خود بخاطر کوتاهی در جنگ با معاویه
89 - اي مردم، من ( کلامی احتجاج گونه از أمیر المؤمنین علیه السّلام در توبیخ أصحاب خود بخاطر کوتاهی در جنگ با معاویه ( 1
شما را براي جهاد با این قوم میخواندم و شما حرکت نکردید، و سخنم را به شما گوشزد نمودم و شما پاسخی ندادید، و شما را
نصیحت نمودم نپذیرفتید، شما مردمی هستید حاضر ولی چون اشخاص غایب و پنهانید که حکمت بر آنان میخوانم و شما از آن
روي میگردانید، گویا شما خرانی هستید رمنده که از شیر ژیان گریزان است، و شما را به جنگ با ستمکاران برانگیزم و هنوز
سخنم پایان نپذیرفته است که شما مانند جدا شدن جمعیّت ایادي سبا متفرّق میشوید، به انجمنهاي خود بازگشته و حلقهوار گرد
هم چهارزانو بنشینید، [و بیتوجّه به سخنان من] مثلها بزنید و اشعار بخوانید، و اخبار را جستجو کنید، و بعد از تفرّق و ختم جلسات
نیز به جز نقل و سؤال از اشعار ذکر و فکر و بحثی ندارید، و این جهلی است فاقد علم، و سرگرمی است عاري از پارسایی، و
درنگی است بدون ترس، و پاك دلهاي خود از جهاد و جنگ با دشمنان دین و حقیقت فارغ نموده و با بهانههاي واهی از اداي
1) پس جاي بسی شگفتی است که دشمنان و مخالفین شما در موضوع ) مسئولیّت خود سرباز میزنید، ص: 379
باطل خودشان جمع گشته و متّحد شدهاند، و با نهایت اصرار و استقامت در راه تاریک و کج خود پیش میروند، ولی متأسّفانه
شماها در راه مستقیم و جادّه حقّ و روشن خود منحرف میشوید!! اي اهل کوفه، شما همچون امّ مجالد آن زنی هستید که حامله
بوده و بچّهاش سقط گشت و از طرف دیگر شوهرش نیز بمرد، البتّه او فاقد هر وارث نزدیکی بود به همین جهت پس از مرگ او
اقارب دور او وارث او خواهند بود. این است پایان زندگی اجتماعی شما. قسم به خدایی که دانه را شکافته و جانداران را آفرید، در
آینده شخصی به حکومت رسیده و بر شماها مسلّط گردد که اعور (یک چشم) و ادبر (تیرهبخت) است (ظاهرا مراد حجّ اج بن
یوسف باشد)، او مظهر جهنّم بوده و شماها در زمان حکومت او در نهایت زحمت و گرفتاري و عذاب و شدّت زندگی میکنید و
قهر و شدّت و عذاب او همه شماها را فرا گرفته و هیچ کسی را فرو گذار نخواهد بود. این بلائی است که خداوند متعال در باره این
امّت مقدّر فرموده است، اینان نیکان شما را میکشند و فرومایگانتان را به بندگی گیرند، گنجها و اندوختههاي شما را از میان
خلوتسراهاي شما بدر آرند، بخاطر آنچه در اصلاح خودتان کوتاهی کرده، و حقوق و امور خود را ضایع و در اجراي احکام دین
صفحه 119 از 184
1) اي مردم کوفه من شما را از آینده خبر میدهم، تا از آن برحذر ) مقدّس کوتاهی و مسامحه مینمائید. ص: 380
بوده و از لغزش و سستی خود دست برداشته و هم دیگران را که گوش هوش و عبرت دارند پند داده و به سوي حقیقت و صلاح و
دقّت بخوانید. و گویا میبینم که شما نسبت کذب و دروغ به من میدهید همان طور که قبیله قریش به پیامبر و آقایش حبیب خدا؛
محمّد بن عبد اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله داد، پس واي بر شما باد! بر که دروغ میگویم؟ آیا بر خدا؟! در حالی که من أوّل کسی
هستم که او را پرستش کرده و به یگانگی او را شناختم، یا بر پیامبر دروغ میبندم؟ در حالی که من همان بار نخست دعوت او را
پذیرفته و سخنانش را تصدیق نموده و تا آخرین مرحله در ایمان و همراهی و یاري آن حضرت استقامت نمودم. نه بخدا چنین
نیست، که در این گونه سخنان بوي تزویر و خدعه به مشام میرسد، و شما از هر حیله و خدعهاي بینیازید. و قسم به خدایی که
دانه را شکافته و انسان را آفرید در آینده به صدق آن اخبار خواهید رسید، و این زمانی است که نادانی و جهلتان شما را بدان جا
کشانده، و دیگر علمتان سودي نبخشد، رویتان سیاه اي نامردان مردنما! اي کسانی که عقلتان چون عقل کودکان و زنهاي تازه به
حجله رفتهاید! آري بخدا اي کسانی که بظاهر حاضر و ناظر ولی در معنی غائب و غافلید، اي کسانی که در ظاهر برابر و متّحد و در
باطن رأیهاي مختلف و عقیدههاي پراکنده دارید، ص: 381 به خدا که منصور و غالب نگشت آن کسی که شماها
را براي یاري و کمک خود طلبید، و آسایش و راحتی ندید قلب آن شخصی که در راه شما سختی و عذاب کشید، و روشن نشد
دیدگان آنکه شماها را در سایه حمایت و نفوذ خود مسکن و مأوي داد، گفتار و حرفتان سنگهاي سخت را نرم میکند، و عمل و
کردارتان در سستی و وهن دشمنانتان را در باره شما به طمع میاندازد. ( 1) اي واي بر شما! از کدام خانه پس از خانه خود دفاع
میکنید؟ و همراه کدام پیشوا پس از من به جنگ میروید؟ بخدا گولخورده کسی است که گول شماها را خورده، و آنکه به یاري
شما پیروز شود به تیري شکسته و از کار افتاده دست یافته! امروز کار بجایی رسیده که دیگر توقّع نصرت از شما نداشته، و به
گفتارتان اعتماد ندارم. خدا میان من و شما جدایی اندازد، و بهتر از شما را براي من آورد، و بدتر از من نصیبتان نماید!. پیشواي
شما مطیع پروردگار است و شما معصیت او را میکنید، و سرکرده اهل شام معصیت پروردگار عالمیان را میکند و ایشان از او
فرمان میبرند، بخداوند سوگند که دوست داشتم معاویه با من شما را جابجا میکرد؛ همچون صرّافی دینار به درهم، ده تن از شما
میگرفت و یکتن از آن مردم را به من میداد، بخداوند سوگند که دوست داشتم اصلا شما را نمیشناختم و شما نیز مرا
نمیشناختید، زیرا کار این شناسائی به ندامت کشید! ص: 382 شمایی که سینهام را از تأثّر و غیظ به تباهی کشیده و
کار مرا با ترك همراهی و مخالفتهاي خود مختلّ نمودید، و آن را به جایی رساندید که جمعی از قریش در بارهام گفتند: علیّ بن
ابی طالب با اینکه دلیر و شجاع است ولی به علوم جنگی آشنایی ندارد! خداوند خود جز ایشان را بدهد، مگر نه اینکه سابقه هیچ
یک از آنان در جنگها و غزوات طولانیتر از من نیست؟ و این زمانی بود که هنوز به بیست سالگی نرسیده آماده کارزار و نبرد
شدم و اکنون که زیاده از شصت سال از عمرم میگذرد، چیزي که هست کار کسی که فرمانش نمیبرند سرانجام ندارد!. ( 1) بخدا
که آرزو داشتم پروردگارم مرا از میان شما به رضوان خود ببرد، و پیوسته منتظرم که مرگ مرا دریابد، نمیدانم چرا نمیرسد آن
روز که شقیترین این امّت محاسن مرا با خون سرم رنگین کند- و دست خود به سر و ریش خود کشید-؟ زیرا این قراري است که
پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله با من گذارده است، و بیشکّ نتیجه دروغ و افترا حرمان و ناامیدي، و سرانجام تقوا و تصدیق به
نیکوکاري نجات است!. اي اهل کوفه، من شما را شبانه روز و پنهان و آشکار به جهاد دشمنتان خواندم، و پیوسته به شما گفتم: در
جنگ با اینان پیشقدم باشید، زیرا هر گروهی که در داخل خانههاي خود با دشمنان جنگید به ذلّت و خواري افتاد، ولی شما کار را
بدوش دیگري ص: 383 انداختید و همدیگر را تنها گذاشتید و گفتار من بر شما گران آمد، و آن را پشت سر
انداختید تا اینکه از هر سوي مورد غارت واقع شده و کارهاي زشت در بین شما شایع شد، و این امر پیوسته شما را به ابتلاء و
عقوبت سختتر خواهد کشانید، همچون عقوبتی که گریبان گذشتگانتان را گرفت، چنان که خداوند از کردار ستمگران سرکش و
صفحه 120 از 184
،«1» یاغی با مستضعفین ناامید آگاهی دهد در این آیه که: یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ
قسم به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید وقت عملی شدن وعده شما رسید. ( 1) اي مردم کوفه من شما را به مواعظ قرآن
ملامت و سرزنش کردم ولی از شما سودي نبردم، و با شلّاق خود شما را تأدیب نمودم ولی هیچ توجّهی در شما پیدا نشد، با تازیانه
اجراي حدود شما را عقوبت نمودم و شما حساب نبردید، و در آخر فهمیدم آنچه شما را اصلاح میکند تنها شمشیر است، و من در
راه اصلاح شما خود را به فساد نخواهم انداخت، ولی بزودي فرمانروایی سختگیر بر شما مسلّط گردد که نه به بزرگتان احترام
، گذارد و نه به کوچکتان رحم نماید، و نه دانشمندتان را گرامی بدارد و نه غنائم را به مساوات میانتان تقسیم کند، الاحتجاج، ج 1
ص: 384 حکومتی که شما را بزند و خوار و ذلیل کند، در جنگها مجروحین شما را بکشد و راهها را بر شما مسدود نموده و شما را
از ملاقات خود محروم و محجوب کرده و کار اختلاف طبقاتی بدان جا کشد که حقوق مردم ناتوان در زیر ستم افراد قوي و توانا
پایمال گردد. البتّه خداوند متعال؛ ستمکاران را از رحمت خود دور ساخته، و کم پیش میآید چیزي که رفته است دوباره بازگردد،
و من وظیفهاي جز راهنمایی و اندرز ندارم. ( 1) اي مردم کوفه، من به سه و دو چیز «1» و من گمان دارم که شما در ایّام فترت باشید
شما گرفتار شدهام: کرانی داراي گوش، و لالهاي داراي زبان، و کوران چشمدار، نه برادري شما در حضور صدق و صفا دارد، نه
هنگام گرفتاري میتوان به شما اعتماد کرد. پروردگارا من از ایشان به تنگ آمده و ملول شدهام، و اینان نیز از من خسته شدهاند!
پروردگارا هیچ امیري را از این جمعیّت خشنود مساز، و این مردم را نیز از هیچ امیري ممنون و راضی قرار مده، و دلهاي آنان را
همچون نمک در رطوبت آب کن، و بخدا قسم که اگر چارهاي در قطع رابطه و سخن با شما مییافتم حتما از شما دوري میکردم،
آنقدر در ملامت و سرزنش شما اصرار نمودم که از زندگی خود سیر شدم، زیرا پاسخ همه ص: 385 اینها را با
ریشخند بمن میدهید، زیرا میخواهید از حقّ گریخته و به باطل روي آرید، باطلی که خدا با قوّت طرفدارانش هرگز دین را عزّت
نبخشد، و من نیک میدانم که شما براي من فقط مایه ضررید، هر وقت شما را به جنگ دشمنتان خواندم حرکتی نکرده و خواستار
تأخیر در آن شدید همچون بدهکاري که بدهی خود را به تأخیر اندازد. ( 1) اگر در تابستان شما را به جنگ خوانم شدّت گرما را
بهانه میکنید و اگر در زمستان باشد بخاطر سرما عقب مینشینید، و همه اینها بهانه فرار از جنگ است، و اگر شما از گرما و سرما
عاجز باشید در این صورت در برابر حرارت شمشیر عاجزتر و عاجزتر خواهید بود، [اي واي که از این مصیبت باید گریست] فإنّا لِلَّهِ
وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ! اي مردم کوفه، خبر بدي بمن رسیده، که فردي از قبیله غامد با چهار هزار نفر به مردم شهر انبار شبیخون زده و
اموالشان را به غارت برده و نماینده من ابن حسّان و گروهی از مردم صالح را به قتل رسانده- خدا این کشتگان را در بهشت برین
جاي دهاد!- و رفتار او با اهل انبار شبیه به رفتار غارتگران روم و خزر است، و گویا آن مرد خون و مال مردم شهر را مباح ساخته
است!. و به من خبر رسیده که گروهی از آن جماعت شامی حرمت یک زن مسلمان و یک ص: 386 زن ذمّی را
شکسته و به حریمش تعدّي کرده و روسري و گوشواره و زیور و زینت و خلخال و زیر لباس از سر و گوش و دست و پاي آنان
گرفتهاند، و آن زن مسلمان در برابر این تجاوز چارهاي جز گفتن استرجاع (آرزوي مرگ) و به یاري طلبیدن مسلمین نداشته است،
ولی متأسّفانه کسی به فریادش نرسیده و او را یاري نکرده است، و اگر فرد مؤمنی از این اوضاع بمیرد نزد من سرزنش نشود بلکه
نیکوکار و محسن خواهد بود. ( 1) چقدر جاي شگفتی دارد که دشمن در باطل خود اتّفاق دارد و شما در حقّ خود متفرّق و
پراکندهاید! همانا شما خود را نشانه و هدف تیرهاي دشمن ساختهاید و به سوي آنان هیچ تیري نمیاندازید، دشمنان شما پیوسته در
صدد جنگ و حمله و تجاوزند ولی شما ساکت و آرام نشستهاید، و آشکارا معصیت خدا میشود و شما به آن رضا دادهاید،
دستهایتان در زیان و فقر فرو رود! اي مردمی که همچون شتران بیصاحب از هر طرف که جمع شوید از طرفی دیگر پراکنده و
متفرّق خواهید شد. ص: 387
احتجاج أمیر